وبلاگی برای من و نوشته هایم

ساخت وبلاگ

هوا بهاریست

   حس و حالم دیدنیست

         غم من پرسیدنی ست

فقط حیف...حیف که کسی نیست تا حس و حالم را ببیند و غمم را بپرسد.

ارپشت پنجره یک قدم به عقب برمیدارم.زیر لب نجوا میکنم:انتظار نکش!در دنیای به این بزرگی کسی نیست تا انتظارش را بکشی.

خود مهر تایید به حرف هایم میزنم...حتی کسی نیست تا یک(اری)نثار حرف هایم کند.قدم هایم را تند تر میکنم.به گوشه ی اتاق که میرسم مینشینم و کز میکنم.اشک در چشمانم حلقه میزندوصدای در بلند میشود.میترسم یپرسم کیست و صدا اشنای مش برزو مرا از این حس خوش در اورد که خود میگوید:مش برزو ام!چای دارچین اوردم تازه دم!تند تند اشک هایم را پاک میکنم.بینی و چشمهایم سرخ هستند.قبل از ان که فکر و بهانه ای کنم می اید تو:

-خوابت برده؟

-هوا چقدر سرده!

نگاهش را به اسمان عریان از ابر میدوزد.همانطور که مرا زیر نظر گرفته میگوید:

-بازم باباجون؟راستی یکی پشت خطه!

برق چشمانم اتاق را روشن میکند.باصدایی که از هیجان میلرزد زمزمه میکنم:

-خودشه،میدونستم یه روز پشیمون میشه.خودشه دیکه مش برزو،هان؟

پیرمرد میگوید:

-اگه منظورت از خودش؛اقا اسماعیلیه بله!

صدایش در سرم میپیچد:

-اقا اسماعیلی...

-بگو نیستم.

میرود.پیش خود میگویم:نیستم.خیلی وقت است که نیستم.این همه ادم،این همه رفت امد،درکدامین رفت و امد و کدامین انسان جای خالی مرا متوجه شد؟

صدای اس ام اس از افکار خارجم میکند.طبق معمول،همراه اول است:

در جشنواره ی تابستانه ی همراه اول،جای شما خالیست...

وبلاگی برای من و نوشته هایم...
ما را در سایت وبلاگی برای من و نوشته هایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : قلم zang-ensha بازدید : 319 تاريخ : چهارشنبه 23 مرداد 1392 ساعت: 21:57